خلنلغتنامه دهخداخلن . [ خ ُ ل ِ ] (ص ) بینی که مخاط و خلم از آن روان باشد. (ناظم الاطباء). کسی را گویند که پیوسته آب غلیظ از بینی او روان باشد. (برهان قاطع) : بینی خلن چو میش داردصدگرگ درونش بیش دارد.آغاجی .
سبعةلغتنامه دهخداسبعة. [ س َ ع َ / س َ ب َ ع َ ] (ع عدد، ص ، اِ) هفت . (ترجمان ترتیب عادل بن علی ص 56). عدد بین شش و هشت و آن برای معدود مذکر است بر خلاف قیاس . (از اقرب الموارد):سبعة رجال ؛ هفت مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاط