دریارولغتنامه دهخدادریارو. [ دَرْ رَ / رُو ] (نف مرکب ) دریاگرفتگی . دریارونده . رونده در دریا. آنکه در دریا رود. دریاگذار. دریاپیما. از عالم (از قبیل ) آتش رو و موکب رو. (آنندراج ). سفرکننده در دریا. (ناظم الاطباء). دریانورد : کله خ
درچیرولغتنامه دهخدادرچیرو. [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرنبان بخش زرند شهرستان کرمان ، واقع در 36هزارگزی شمال خاوری زرند و سه هزارگزی خاور راه مالرو خانوک به راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
دررولغتنامه دهخدادررو. [ دَ ](اِخ ) دهی است از دهستان زبرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور واقع در 6 هزارگزی شمال قدمگاه ، با 4075 تن سکنه . آب آن از رودخانه و قنات و راه آن مالرو است .مزرعه ٔ مهرآباد جزء این ده است . این ده ساب
دارارودلغتنامه دهخدادارارود. (اِخ ) نام رودخانه ای است در مازندران . رابینو مینویسد: «این نهر بدون شک دارارود (دارارو) است که ناپیر گفته در شش میل و نیم مغرب نکا است ». (رابینو مازندران و استرآباد ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 214).
دارارودلغتنامه دهخدادارارود. (اِخ ) نام رودخانه ای است در مازندران . رابینو مینویسد: «این نهر بدون شک دارارود (دارارو) است که ناپیر گفته در شش میل و نیم مغرب نکا است ». (رابینو مازندران و استرآباد ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 214).