رزومهواژهنامه آزادخلاصه تجربیات, خلاصه, حاصل, چکیده کلام ؛ (عرف کلامی در ایران) آنچه کسی برای شناساندن پیشینۀ کاریِ خود ارائه می دهد (می گوید یا می نویسد) (شرح سوابق، مشخصات و سوابق حرفه ای شخص، تاریخچه ی مختصر تحصیلی و استخدامی یک شخص می باشد.)
رزامیهلغتنامه دهخدارزامیه . [ رِ می ی َ ] (اِخ ) رزامیة. فرقه ای از شیعه بودند که امامت را بعد از علی (رض ) ازآن ِ محمدبن حنفیة و بعد از او ازآن ِ پسرش عبداﷲ میدانستند و محارم را حلال شمردند. (از تعریفات جرجانی ). یکی از شش فرقه ٔ مذهب مرجئة. (بیان الادیان ). طایفه ای از غلات شیعه میباشند که به
رزامیلغتنامه دهخدارزامی . [ رِ ] (ص نسبی ) منسوب است به حوض رزام که محله ای است در مرو. (از انساب سمعانی ).
پوشنامهواژهنامه آزادمعادل فارسی cover lettre؛ نامه ای که درخواست کنندۀ کار برای معرفی توانایی های خود به کارفرما، به کارنامک (رزومۀ) کاری خود پیوست می کند.
کارنماواژهنامه آزادکارنما به فتح نون به معنی مدیر یا کارفرما است . کسی که کار را نشان می دهد. به جای کلمه ی عربی مدیر ، ما کارنما را استفاده می کنیم . خلاصه عملکرد . معادل رزومه
زندگینامهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه رافی، سرگذشت، اتوبیوگرافی، رزومه، سفرنامه، شرح حال، تذکره، خاطرات، اخبار، احوال، پسزمینه، سابقۀ شغلی، سابقۀ کار خدمت، تراجم، معرفینامه رجز، لاف تاریخچه، وقایعنامه، تاریخ ◄وقایعنگاری دفترچۀ خاطرات، تایمشیت، برگۀ کارکرد، تقویم |قد.| کارستان
پیشینهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه پیشینه، سابقه، تاریخچه، اطلاعات [ اطلاع 524] سوابق، اسناد، مدارک گزارش، راهنما، سند، مدرک، پرونده پوشه، کلاسور، پروندان، زونکن، دوسیه، پرونده، جزوه، برگه، برگهدان جداسازی، بایگانی، مجموعه تقویم، تاریخ، وقایعنگاری آشنایی، سابقه، سابقۀ ذهنی، معرفی معرفینامه