رواعیلغتنامه دهخدارواعی . [ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راعیة. مقدمه ٔپیری و اوائل آن . (از معجم متن اللغة). رواعی الشیب ؛اوائله . (اقرب الموارد). اول پیری و راعیةالشیب نیزمثل آن است . (از منتهی الارب ). رجوع به راعیة شود.
راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
راه کمتردد،راه کمشدآمدlightly trafficked roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که حجم تردد متوسط روزانة آن در سال کمتر از 15000 وسیلة نقلیه باشد
تایر راهسازیoff-the-road tyre, off-the-road, OTRواژههای مصوب فرهنگستانتایر خودروهای مخصوص عملیات راهسازی و ساختمانی و معدنی
راه اصلیmajor roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که با توجه به عرض آن یا حجم یا سرعت حرکت وسایل نقلیه بر دیگر راهها اولویت دارد
راعیةلغتنامه دهخداراعیة. [ ی َ ] (ع ص ) مؤنث راعی . ج ، رواعی . (المنجد). رجوع به راعی شود. || (اِ) اول پیری . (آنندراج ).- راعیة الاتن ؛ نوعی از ملخ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).- راعیة الخیل ؛ مرغی است . (از متن اللغ