رژهلغتنامه دهخدارژه . [ رَ ژَ / ژِ ] (اِ) ریسمانی که بنایان براستی آن دیوار سازند. (ناظم الاطباء). ریسمانی که بنایان براستی آن دیوار سازند و آنرا رزه پهنا نیز گویند. (آنندراج ) (برهان ). امام . (نصاب الصبیان ). امام . زیج . ریسمان کار. (یادداشت مؤلف ). و رج
رژهفرهنگ فارسی عمید۱. (نظامی) عبور صفهای مرتب سربازان از برابر پادشاه یا یکی از امرا و فرماندهان بزرگ ارتش؛ دفیله.۲. [قدیمی] رده؛ صف.
رژهفرهنگ فارسی معین(رَ یا رِ ژِ) (اِ.) 1 - صف ، رده . 2 - عبور صف های سربازان از برابر پادشاه یا فرمانده .
راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
تایر راهسازیoff-the-road tyre, off-the-road, OTRواژههای مصوب فرهنگستانتایر خودروهای مخصوص عملیات راهسازی و ساختمانی و معدنی
رهنگاشت 1road mapواژههای مصوب فرهنگستاننگاشت حاصل از شناسایی و ارزیابی تحولات آینده که حرکت بهسوی اهداف موردنظر را در اختیار تصمیمسازان قرار میدهد
راه اصلیmajor roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که با توجه به عرض آن یا حجم یا سرعت حرکت وسایل نقلیه بر دیگر راهها اولویت دارد
رژه رفتنلغتنامه دهخدارژه رفتن . [ رَ / رِ ژَ / ژِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) عبور جمعی از سپاهیان با نظم و انضباط مخصوص از پیش شاه یا فرمانده نظامی . (یادداشت مؤلف ).
رژه گرفتنلغتنامه دهخدارژه گرفتن . [ رَ / رِ ژَ / ژِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ایستادن فرمانده تا رژه روندگان از پیش وی بگذرند. (یادداشت مؤلف ).
paradeدیکشنری انگلیسی به فارسیرژه، نمایش، تظاهرات، جلوه، سان، میدان رژه، خود نمایی، جولان، نمایش با شکوه، عملیات دسته جمعی، اجتماع مردم، رژه رفتن
رژه رفتنلغتنامه دهخدارژه رفتن . [ رَ / رِ ژَ / ژِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) عبور جمعی از سپاهیان با نظم و انضباط مخصوص از پیش شاه یا فرمانده نظامی . (یادداشت مؤلف ).
رژه گرفتنلغتنامه دهخدارژه گرفتن . [ رَ / رِ ژَ / ژِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ایستادن فرمانده تا رژه روندگان از پیش وی بگذرند. (یادداشت مؤلف ).
درژهلغتنامه دهخدادرژه . [ دَ ژَ / ژِ ] (اِ) درزه . توده و پشته ٔعلف و خار و خاشاک . (برهان ). و رجوع به درزه شود.
تارژهلغتنامه دهخداتارژه . [ ژِ ] (اِخ ) گی - ژان - باتیست . رجل سیاسی فرانسه . وی در سال 1733 م . در پاریس متولد شد و به سال 1807 م . در «مولیر» درگذشت . وی در سال 1752 م . از پاریس به نمایندگ
ژیرژهلغتنامه دهخداژیرژه . [ ژِ ] (اِخ ) نام شهری در مصر علیا کنارنیل نزدیک شهر قدیم آبیدُس ، دارای 19900 تن سکنه .
پرژهلغتنامه دهخداپرژه . [ پْرُ / پ ِ رُ ژِ ] (فرانسوی ، اِ) طرح . نقشه . زمینه . || نیت . اندیشه . قصد. || پیشنهاد. || (در اصطلاح معماری ) نقشه و برآورد بنائی .
ارزبرژهلغتنامه دهخداارزبرژه . [ اِ ب ِ ژِ ] (اِخ ) ماتیاس . سیاستمدار آلمانی متولد به بوتِن هاوزِن . وی در گریس باخ کشته شد. (1875-1921 م .).