سیدرهلغتنامه دهخداسیدره . [ دَ رَ / رِ ] (اِ) نوعی از لعب و بازی . (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 99). رجوع به سدره شود.
شذرةلغتنامه دهخداشذرة. [ ش َ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن شذره . محدث است . (منتهی الارب ). || ابوشذره ٔ زبرقان صحابی است و نامش حصین بن بدر است . (از منتهی الارب ). || شذرةالکبیر؛ نام سلسله ای از راویان است . (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص <span class="hl" dir="lt
شذرةلغتنامه دهخداشذرة.[ ش َ رَ ] (ع اِ) یک پاره ٔ زر و آن اخص از شذر است .(منتهی الارب ). یکی شذر. ج ، شذرات ، شذور. (از اقرب الموارد). قطعه ٔ ذهب است . پاره ای از زر. (یادداشت مؤلف ). || مروارید ریزه . (یادداشت مؤلف ).
سدرهلغتنامه دهخداسدره . [ س َ رِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 37 هزارگزی جنوب خاوری خوسف و 5 هزارگزی شمال خاوری گل فریز. هوای آن معتدل و دارای 11 تن
سدرهلغتنامه دهخداسدره . [ س َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب (بلوک عنافجه ) از بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در 27 هزارگزی شمال خاوری اهواز و 6 هزارگزی خاور راه آهن اهواز به تهران . دارای 50</