لزکلغتنامه دهخدالزک . [ ل َ ] (ع مص ) برابر گردیدن بالیدگی گوشت جراحت و هنوز به نشدن . (منتهی الارب ).
لزقلغتنامه دهخدالزق . [ ل ِ ] (ع ص ) (چنانکه لصق و لزج معرب لیز است ) ملاصق و قریب به پهلو. یقال فلان لزقی و یلزقی ؛ ای بجنبی . و داره لزق داری ؛ ای ملاصق . (منتهی الارب ).
لزقلغتنامه دهخدالزق .[ ل َ زَ ] (ع اِ) آنچه از باران شب ، بامدادان در پائین سنگ پیدا گردد از گیاه . (منتهی الارب ). لزیقاء.
گلجیکواژهنامه آزادنام روستایی در 45 کیلومتری شهر زنجان. این کلمه ترکی است و از یک واژه ی گل و یک واژه ساز به معنی کوچک ساخته شده است
مراغهلغتنامه دهخدامراغه . [ م َ غ ِ ] (اِخ ) مراغه شهری است بزرگ و خرم و با نعمت و آبهای روان و باغهای خرم یکی باره داشت محکم ، پسر بوساج ویران کرد. (حدود العالم ص 158).مراغه از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالده است قب 4 و <