متقلبلغتنامه دهخدامتقلب . [ م ُ ت َ ق َل ْ ل ِ ] (ع ص ) برگردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). بازگشته . (ناظم الاطباء). || بی ثبات و دیگرگون شونده : اهالی آن سرزمین متقلب الرأی و متلون المزاج اند. (حبیب السیر). || از این پهلو بآن پهلو گردنده <span c
متقلبدیکشنری عربی به فارسیشطرنجي , پيچازي , داراي تحولا ت , پرشکاف , اندکي متلا طم , متغيرودستخوش تغيير وتبديل , متلون , دمدمي , بي ثبات , بي وفا
متقلبفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که در کاری دغلی و نادرستی میکند؛ دغلکار.۲. [قدیمی] دگرگونشونده؛ برگردنده.
متقلبدیکشنری فارسی به انگلیسیbilker, cheater, crooked, deceitful, dirty, dishonest, scheming, sharper, unfaithful