مخباءةلغتنامه دهخدامخباءة. [ م ُ ب َ ءَ ] (ع ص ) دختر مخدرة که هنوز متزوج نشده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دختر مخدره ای که هنوز شوهر نکرده باشد . (ناظم الاطباء).
مخباءةلغتنامه دهخدامخباءة. [ م ُ خ َب ْ ب َ ءَ ] (ع ص ) زن بسیار پنهان کرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).پوشیده و جاریه ٔ پرده نشین و گفته اند دختر نزدی» به بلوغ . (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
مخاباءةلغتنامه دهخدامخاباءة. [ م ُ ب َ ءَ ] (ع مص ) (از «خ ب ء») چیستان پرسیدن از یکدیگر. خابأته ماکذا؛ چیستان گفتم او را تا در غلط افکنم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
مخبوعلغتنامه دهخدامخبوع . [ م َ ] (ع ص ) پنهان کرده شده . (آنندراج ). خَبع لغتی در خب ء. (منتهی الارب ). مخبوء و رجوع به مخبوء شود.
مخبةلغتنامه دهخدامخبة. [ م َ خ َب ْ ب َ ] (ع اِ) شکم وادی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
مخبیةلغتنامه دهخدامخبیة. [ م َ ی َ ] (ع اِ) جائی که چیزی را در آن نهاده و پنهان می کنند. ج ، مخابی . (ناظم الاطباء).
مخباءلغتنامه دهخدامخباء. [ م ُ خ َب ْ ب َءْ ] (ع اِ)مَخبَاء. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.