گلچهفرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه] گل کوچک.۲. گلی که با ابریشم رنگین بر پارچه بدوزند.۳. (زیستشناسی) هریک از گلهای کوچک موجود در میان گلهای کلاپوک خانوادۀ کاسنی.
گلچهلغتنامه دهخداگلچه . [ گ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر گل ، یعنی گل خرد. (ناظم الاطباء).گل کوچک . رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 439، 450 و 453 شود. || گل از ا
گلچهلغتنامه دهخداگلچه . [ گ ِ چ َ / چ ِ ] (اِ) سلوی و کرک . (ناظم الاطباء). بلدرچین : آن شهی نیست که دردشمن تو هست مجال پیش شاهین چه زند بال پریدن گلچه .ابوالمعالی (از فرهنگ شعوری ج <span class="hl" dir="l
لایی بارload dividerواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای برای مهار حرکتهای طولی ناخواستۀ بار در واگنهای بسته
له لهلغتنامه دهخداله له . [ ل َه ْ ل َه ْ ] (اِ صوت ) آواز نفس پیاپی سگ با بیرون کردن زبان گاه تشنگی . رجوع به له له زدن شود.
گلچهرلغتنامه دهخداگلچهر. [ گ ُ چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه چهره ٔ او در طراوات و لطافت به گل ماند : به نیم شب اگرت آفتاب می بایدز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز. حافظ.|| از اسمای محبوب است . (آنندراج ).
گلچهرلغتنامه دهخداگلچهر. [ گ ُ چ ِ ] (اِخ )گلچهره . معشوقه ٔ اورنگ . (ناظم الاطباء) : اورنگ کو؟ گلچهر کو، رنگ وفا و مهر کوحالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم . حافظ.و رجوع به گلچهره شود.
گلچهرانلغتنامه دهخداگلچهران . [ گ ُ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برده بره بخش اشترنیان شهرستان بروجرد، واقع در 4هزارگزی جنوب اشترنیان ، کنار راه مالرو مل میان به اشترنیان . هوای آن معتدل و دارای 561 تن سکنه است . آب آن از رودخ
گلچهرهلغتنامه دهخداگلچهره . [ گ ُ چ ِ رَ / رِ ] (اِخ ) نام معشوقه ٔشخصی است که اورنگ نام داشته . (برهان ) : رخ گلچهره چون گلبرگ بشکفت زمین بوسید وخدمت کرد و خوش خفت . نظامی .ورجوع به گلچهر شود. || (ص
گلچهرهفرهنگ مترادف و متضادگلچهر، گلخد، گلرخ، گلرخسار، گلرو، گلعذار، لالهرخ، لالهرخسار، لالهرو، لالهعذار، ≠ زردچهره، زردرو
دختر(مراحل زندگی )گویش تهرانی،خانمچه (10ـ9 سال )نوچه (13 سال) غنچه 15( سال)،گلچه،گنده،ترش ترشیده ،پیر دختر
آجیده،آج، آژده (سوزن زده) ،آج(زبری سوهان)، عاج (لاستیک)،آجیه(بخیه)گویش تهرانیپنبهدوزی، بخیه درشت،تخت کفش و گیوه دارای گلچه سوزن دوزی شده با نخ تابیده ،برجستگی،گُل،دندانه
مینافرهنگ نامها(تلفظ: minā) پرندهای شبیه سار با پرهای رنگارنگ که به راحتی قادر به تقلید صدای انسان و حیوانات است ، مرغ مقلد ، مرغ مینا ؛ (در گیاهی) گلی معمولاً سفید با گلچههای گل برگی که انواع گوناگون دارد ؛ (در گیاهی) گیاه یک ساله و بوتهایِ این گل با برگهای دندانه دار ؛ (در صنایع دستی) لعاب شیشهای شفاف و رنگ
مرکبانلغتنامه دهخدامرکبان . [ م ُ رَک ْ ک َ ] (اِ مرکب ) (تیره ٔ...) تیره ٔ کاسنی . دراصطلاح گیاه شناسی بزرگترین تیره از رستنیهای گلدار است و جنسهای مختلف آن بیش از ده هزار و تقریباً تمام آنها علفی هستند و کمتر در آنها درختی میتوان تشخیص داد. گلهای آنها در بالای ساقه ای قرار گرفته که منتهی به ق
زبانه گلی هالغتنامه دهخدازبانه گلی ها. [ زَ ن َ / ن ِ گ ُ ] (اِ مرکب ) تیره ٔ مرکبها را (در گیاه شناسی ) برحسب شکل نهنج و گلچه هایی که بر روی آن قرار دارند به سه دسته تقسیم می کنند که در هر دسته گیاهان فراوانی است .اول - لوله گلی ها .دوم -زبانه گلی ها .سو
گلچهرلغتنامه دهخداگلچهر. [ گ ُ چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه چهره ٔ او در طراوات و لطافت به گل ماند : به نیم شب اگرت آفتاب می بایدز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز. حافظ.|| از اسمای محبوب است . (آنندراج ).
گلچهرلغتنامه دهخداگلچهر. [ گ ُ چ ِ ] (اِخ )گلچهره . معشوقه ٔ اورنگ . (ناظم الاطباء) : اورنگ کو؟ گلچهر کو، رنگ وفا و مهر کوحالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم . حافظ.و رجوع به گلچهره شود.
گلچهرانلغتنامه دهخداگلچهران . [ گ ُ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برده بره بخش اشترنیان شهرستان بروجرد، واقع در 4هزارگزی جنوب اشترنیان ، کنار راه مالرو مل میان به اشترنیان . هوای آن معتدل و دارای 561 تن سکنه است . آب آن از رودخ
گلچهرهلغتنامه دهخداگلچهره . [ گ ُ چ ِ رَ / رِ ] (اِخ ) نام معشوقه ٔشخصی است که اورنگ نام داشته . (برهان ) : رخ گلچهره چون گلبرگ بشکفت زمین بوسید وخدمت کرد و خوش خفت . نظامی .ورجوع به گلچهر شود. || (ص
گلچهرهفرهنگ مترادف و متضادگلچهر، گلخد، گلرخ، گلرخسار، گلرو، گلعذار، لالهرخ، لالهرخسار، لالهرو، لالهعذار، ≠ زردچهره، زردرو