تهجیلغتنامه دهخداتهجی . [ ت َ هََ ج ْ جی ] (ع مص ) به هجا کردن سخن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). حروف مقطعات خواندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شمردن حروف به اسمهای آنان . (از اقرب الموارد). هجا کردن ؛ یعنی حروف مفرده را با همدیگر ترکیب دادن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || املاء نمودن
تهجیفرهنگ فارسی عمید۱. حروف کلمه را از هم جدا کردن و به اسم خواندن با حرکت و صدای آن؛ هجی کردن.۲. [قدیمی] نکوهش کردن؛ هجو کردن.
تحجیلغتنامه دهخداتحجی . [ ت َ ح َج ْ جی ] (ع مص ) زمزمه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). || مقیم شدن در مکانی . یقال : تحجیت بهذا المکان ؛ای سبقتکم الیه و لزمته قبلکم . || قصد کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || تحجی به چیزی ؛حری
تحزیلغتنامه دهخداتحزی . [ ت َ ح َزْ زی ] (ع مص ) فال گویی کردن و خبر از غیب دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اندازه گرفتن (خَرْص ) خرما. || تحزی السراب ُ الشخص َ؛ رفعه . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تعزیلغتنامه دهخداتعزی . [ ت َ ع َزْ زا ] (ع اِ) عزوی ̍. کلمه ای است جهت عطوفت و مهربانی خواستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تعزیلغتنامه دهخداتعزی . [ ت َ ع َزْ زی ] (ع مص ) شکیبایی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تصبر. (اقرب الموارد). || بازبستن و نسبت پذیرفتن راست باشد یا دروغ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و منه الحدیث : من تعزی بعزاء الجاهلیة فاعضوه بهن ابیه و لاتکنوا؛ ای م
تهجیجلغتنامه دهخداتهجیج .[ ت َ ] (ع مص ) چشم به گو فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ). به مغاک فرورفتن چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرفتن آتش چنانکه صدای آن شنیده شود. (از اقرب الموارد).
تهجیدلغتنامه دهخداتهجید. [ ت َ ] (ع مص ) فا خواب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خوابانیدن . || بیدار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از اضداد است . (ناظم الاطباء). || به شب نماز گزاردن . (از اقرب الموارد).
تهجیرلغتنامه دهخداتهجیر. [ ت َ ] (ع مص )رفتن به جائی وقت هجیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به گرمگاهان رفتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || آمدن نماز رادر اول وقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).قوله (ص ): و لو یعلمون ما فی التهجیر لاستبقوا الیه ، و ه
تهجیعلغتنامه دهخداتهجیع. [ ت َ ] (ع مص ) فرا خواب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نیک خواب کردن و خوابانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنویم . (اقرب الموارد). رجوع به تنویم شود.
تهجیللغتنامه دهخداتهجیل . [ ت َ ] (ع مص ) زشت گردانیدن ناموس کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخن نافرجام شنوانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). فحش شنوانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دشنام دادن . || بی حرمتی نمودن . (منتهی
تهجیجلغتنامه دهخداتهجیج .[ ت َ ] (ع مص ) چشم به گو فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ). به مغاک فرورفتن چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرفتن آتش چنانکه صدای آن شنیده شود. (از اقرب الموارد).
تهجیدلغتنامه دهخداتهجید. [ ت َ ] (ع مص ) فا خواب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خوابانیدن . || بیدار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از اضداد است . (ناظم الاطباء). || به شب نماز گزاردن . (از اقرب الموارد).
تهجیرلغتنامه دهخداتهجیر. [ ت َ ] (ع مص )رفتن به جائی وقت هجیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به گرمگاهان رفتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || آمدن نماز رادر اول وقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).قوله (ص ): و لو یعلمون ما فی التهجیر لاستبقوا الیه ، و ه
تهجیعلغتنامه دهخداتهجیع. [ ت َ ] (ع مص ) فرا خواب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نیک خواب کردن و خوابانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنویم . (اقرب الموارد). رجوع به تنویم شود.
تهجیللغتنامه دهخداتهجیل . [ ت َ ] (ع مص ) زشت گردانیدن ناموس کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخن نافرجام شنوانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). فحش شنوانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دشنام دادن . || بی حرمتی نمودن . (منتهی
متهجیلغتنامه دهخدامتهجی . [ م ُ ت َ هََ ج ْ جی ] (ع ص ) (از «هَ ج و») آنکه حروف مقطعات خواند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آموزاننده ٔ الفبا. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهجی شود.