دوراندیشلغتنامه دهخدادوراندیش . [ اَ ] (نف مرکب ) مآل بین . نقیض عجول . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). عاقل و دوربین . (آنندراج ). گربز. (لغت فرس اسدی ). مطلع و با بصیرت و پیش بین . (ناظم الاطباء). پایان نگر. عاقبت اندیش . مآل اندیش . آتیه بین . عاقبت بین . (یادداشت مؤلف ) <span
دوراندیشفرهنگ فارسی عمیدکسی که پایان کار را در نظر بگیرد و در آن اندیشه و پیشبینی کند؛ عاقبتاندیش. محتاط.
دوراندازلغتنامه دهخدادورانداز. [ اَ ] (نف مرکب ) که دور اندازد. آنکه یا آنچه چیزی را به مسافت دور بیندازد چنانکه کمان تیر را. (از یادداشت مؤلف ): نضیحة. (منتهی الارب ). مطحر. طحور؛ کمان دورانداز. (منتهی الارب ) : تا نبیند دل دهنده راز راتا نبیند تیر دورانداز را.<b
دارانداشلغتنامه دهخدادارانداش . (اِخ ) دهی جزء دهستان دیزمار بخش ورزقان شهرستان اهر. بیست هزارگزی فروانق (مرکز دهستان ) 21 هزارگزی راه شوسه تبریز بجلفا. کوهستانی معتدل . سکنه چهارصد و شصت تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و سردرختی است . شغل اهالی زراعت و گله
دوراندیشگیلغتنامه دهخدادوراندیشگی . [ اَ ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) دوراندیشی . مآل اندیشی . عاقبت بینی . عاقبت اندیشی . تدبیر و پیش بینی پایان کار. (یادداشت مؤلف ) : چون رکن الدین از دوراندیشگی تقاعد می نمود. (تاریخ جهانگشای جوینی ). رجوع به
دوراندیشیلغتنامه دهخدادوراندیشی . [ اَ ] (حامص مرکب )صفت و حالت دوراندیش . مآل اندیشی . بینش صحیح آینده . آینده نگری . عاقبت اندیشی . (یادداشت مؤلف ). عاقبت اندیشی و بصیرت و دوربینی و اطلاع . || ملاحظه ٔ عاقبت کار. (ناظم الاطباء). مآل اندیشی . عاقبت اندیشی .
دوراندیشگیلغتنامه دهخدادوراندیشگی . [ اَ ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) دوراندیشی . مآل اندیشی . عاقبت بینی . عاقبت اندیشی . تدبیر و پیش بینی پایان کار. (یادداشت مؤلف ) : چون رکن الدین از دوراندیشگی تقاعد می نمود. (تاریخ جهانگشای جوینی ). رجوع به
دوراندیشهلغتنامه دهخدادوراندیشه . [ اَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) که اندیشه ٔ آینده ٔ دور را بکند. که تدبیر کند. دوراندیش . مآل اندیش . (یادداشت مؤلف ) : و بونصر در چنین کارها دوراندیشه تر جهان بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" dir="l
دوراندیشیلغتنامه دهخدادوراندیشی . [ اَ ] (حامص مرکب )صفت و حالت دوراندیش . مآل اندیشی . بینش صحیح آینده . آینده نگری . عاقبت اندیشی . (یادداشت مؤلف ). عاقبت اندیشی و بصیرت و دوربینی و اطلاع . || ملاحظه ٔ عاقبت کار. (ناظم الاطباء). مآل اندیشی . عاقبت اندیشی .
دوراندیشگیلغتنامه دهخدادوراندیشگی . [ اَ ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) دوراندیشی . مآل اندیشی . عاقبت بینی . عاقبت اندیشی . تدبیر و پیش بینی پایان کار. (یادداشت مؤلف ) : چون رکن الدین از دوراندیشگی تقاعد می نمود. (تاریخ جهانگشای جوینی ). رجوع به
دوراندیشهلغتنامه دهخدادوراندیشه . [ اَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) که اندیشه ٔ آینده ٔ دور را بکند. که تدبیر کند. دوراندیش . مآل اندیش . (یادداشت مؤلف ) : و بونصر در چنین کارها دوراندیشه تر جهان بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" dir="l
دوراندیشیلغتنامه دهخدادوراندیشی . [ اَ ] (حامص مرکب )صفت و حالت دوراندیش . مآل اندیشی . بینش صحیح آینده . آینده نگری . عاقبت اندیشی . (یادداشت مؤلف ). عاقبت اندیشی و بصیرت و دوربینی و اطلاع . || ملاحظه ٔ عاقبت کار. (ناظم الاطباء). مآل اندیشی . عاقبت اندیشی .