پنهان گشتنلغتنامه دهخداپنهان گشتن . [ پ َ / پ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) نهان شدن . مستور، مخفی ، پوشیده گردیدن . تغریب . (منتهی الارب ) : گر از چشم سرت گشته ست پنهان بچشم عقل در هست او مُشهَّر. ناصرخسرو.روی
اسم ناشماراmass noun, non-count noun, uncountable nounواژههای مصوب فرهنگستاناسمی دال بر پدیدۀ غیرقابلشمارشی که معمولاً جمع بسته نمیشود
اسم شماراcount noun, countable nounواژههای مصوب فرهنگستاناسمی دال بر پدیدۀ قابلشمارشی که جمع بسته میشود
اسمnounواژههای مصوب فرهنگستانیکی از انواع کلمه دال بر فرد یا شیء یا عمل و وضعیت، با قابلیتهایی مانند جمع بسته شدن و توصیف شدن با صفت و قرار گرفتن در جایگاه فاعل یا مفعول
اسم جمعcollective nounواژههای مصوب فرهنگستاناسمی با صورت مفرد که بر گروهی از افراد یا اشیا و غیره دلالت میکند
سر درکشیدنلغتنامه دهخداسر درکشیدن . [ س َ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ناپدید شدن . غایب شدن . پنهان گشتن : مدتی گشت ناپدید از ماسر چو سیمرغ درکشید از ما.نظامی .
دسوةلغتنامه دهخدادسوة. [ دَس ْ وَ ] (ع مص ) کم شدن . (از منتهی الارب ). ضد زَکْو که گوالیدن است . || پوشیده شدن . (از منتهی الارب ). پنهان گشتن . (ناظم الاطباء). || نیکو و لایق نیامدن شخص . (از ناظم الاطباء). دَسْو. و رجوع به دسو شود.
انباطلغتنامه دهخداانباط. [ اِ ] (ع مص ) بآب رسیدن چاه کن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بآب رسیدن کاریزکن . (تاج المصادر بیهقی ). بآب رسیدن چاه کن و استخراج آن . (از اقرب الموارد). || آب برآوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برآوردن آب از چاه . (از اقرب الموارد). آب بیرون آوردن از چاه و ک
پنهانلغتنامه دهخداپنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی الارب ). مَخبوّ. مُختفی . نامرئی . متواری . مکتوم . کتیم . در خِفاء. در خُفیه . د
پنهانفرهنگ فارسی عمیدناپیدا؛ پوشیده؛ نهفته؛ مخفی: ◻︎ گناه کردن پنهان بِه از عبادت فاش / اگر خدایپرستی هواپرست مباش (سعدی۲: ۴۶۳).⟨ پنهان داشتن: (مصدر متعدی) = ⟨ پنهان کردن⟨ پنهان ساختن: (مصدر متعدی) = ⟨ پنهان کردن⟨ پنهان شدن: (مصدر لازم) نهان گشتن؛ نهفته شدن؛ مخفی شدن: ◻︎ مور و
پنهاندیکشنری فارسی به انگلیسیarcane, blind, close , covert, dark, doggo, hidden, latent, occult, secluded, secret, slinky, snug, stealthy, subterranean, veiled
پیدا و پنهانلغتنامه دهخداپیدا و پنهان . [ پ َ / پ ِ وُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) نهان و آشکار.- پیدا و پنهان شدن ؛مخفی و آشکار گشتن : بپیدا و پنهان شدن گرد شهرز هرچ آرزو داشت ب
پنهانلغتنامه دهخداپنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی الارب ). مَخبوّ. مُختفی . نامرئی . متواری . مکتوم . کتیم . در خِفاء. در خُفیه . د
پنهانفرهنگ فارسی عمیدناپیدا؛ پوشیده؛ نهفته؛ مخفی: ◻︎ گناه کردن پنهان بِه از عبادت فاش / اگر خدایپرستی هواپرست مباش (سعدی۲: ۴۶۳).⟨ پنهان داشتن: (مصدر متعدی) = ⟨ پنهان کردن⟨ پنهان ساختن: (مصدر متعدی) = ⟨ پنهان کردن⟨ پنهان شدن: (مصدر لازم) نهان گشتن؛ نهفته شدن؛ مخفی شدن: ◻︎ مور و
برفپاککن پنهانhidden wiper, hideaway wiperواژههای مصوب فرهنگستانبرفپاککنی که در حالت غیرفعال در جایی قرار میگیرد که دیده نمیشود
بیکاری پنهانdisguised unemployment,hidden unemploymentواژههای مصوب فرهنگستانبیکاری بخشی از نیروی کار که در محیط کار از ظرفیت کامل آنها استفاده نمیشود، اما در آمار رسمی بیکاری محاسبه نمیشوند؛ این بیکاری شامل سه دسته از افراد است: 1. کسانی که در سطح پایینتری از قابلیتهای خود کار میکنند 2. کسانی که موقعیت شغلی آنها بهرهوری ناچیزی دارد 3. گروهی که درحالحاضر در جستوجوی ک