مشخصهدیکشنری فارسی به انگلیسیcharacter, characteristic, diagnostic, discriminating, earmark, feature, property
همفراگوییcoarticulationواژههای مصوب فرهنگستانهمزمانی تولید دو واحد واجی یا یک واحد واجی با یک مشخصۀ آوایی متـ . تولید همزمان
گرفتهobstruentواژههای مصوب فرهنگستاندر آواشناسی و واجشناسی، مشخصۀ آوایی که تولید آن با نوعی گرفتگی در مسیر جریان هوا همراه است متـ . نارسا non-sonorant