انبوبلغتنامه دهخداانبوب . [ اَم ْ ] (اِ) فرش و بساط و گستردنی . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). بستر و فراش و خوابگاه . (ناظم الاطباء). || سماط. (هفت قلزم ). || بالین . || بوریا و حصیر. (ناظم الاطباء).
انبوبلغتنامه دهخداانبوب . [ اُم ْ ] (ع اِ)میان دو پیوند نی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه در میان دو کعب نی یا نیزه است . (از اقرب الموارد). میان این بند نیزه تا دیگر بند. (مهذب الاسماء). گره در ساق گیاه . گره در ساق کاه . (یادداشت مؤلف ). فاصله میان دو بند یا گره نی (نای ). (فرهنگ فار
انبوبدیکشنری عربی به فارسیپيپ , چپق , ني , ناي , فلوت , ني زني , لوله حمل موادنفتي , ساقه توخالي گياه , ني زدن , فلوت زدن , با صداي تيز و زير حرف زدن , صفير زدن , لوله کشي کردن , لوله , لا مپ
حنبوبلغتنامه دهخداحنبوب . [حُم ْ ] (ع ص ) اسود حنبوب ؛ سیاهی سیاه . سیاه سیر. حالک . حلکوک . سخت سیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
انبوب الراعیلغتنامه دهخداانبوب الراعی . [ اُم ْ بُرْ را ] (ع اِ مرکب ) نوعی از ابرون است که حی العالم باشد و گویند بستان افروز را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). عصی الراعی . (مفردات ابن البیطار). مزمارالراعی . مسیح گفته : نوعی از حی العالم است و این درست است .(از مفردات ابن البیطار). و رجوع به حی العا
انبوب الملکلغتنامه دهخداانبوب الملک . [ اُم ْ بُل ْ ؟ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از ابرون است که حی العالم باشد و گویند بستان افروز را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). دمشقی گوید نوعیست از حی العالم . (از ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ، خطی ). و رجوع به انبوب الراعی و حی العالم شود.
انبوب متفرعدیکشنری عربی به فارسیچند تا , چند برابر , بسيار , زياد , متعدد , گوناگوني , متنوع کردن , چند برابرکردن
عنببلغتنامه دهخداعنبب . [ عُم ْ ب َ / ب ُ ] (ع اِ) بسیاری و فراوانی آب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || گیاهی است . (منتهی الارب ). نباتی است . (از اقرب الموارد). || مقدم سیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مقدم قو
انبوبهلغتنامه دهخداانبوبه . [ اَم ْ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) ماشوره را گویند و لوله ٔ آفتابه و مانند آنرا نیز گفته اند.(برهان قاطع) (آنندراج ). نائره ٔ آفتابه و ماشوره . (غیاث اللغات ). نائره ٔ آفتابه و مطْهَره و امثال آن . (شرفنامه ٔ منیری ). انبوب . لوله . (فر
انبوبةلغتنامه دهخداانبوبة. [ اُم ْبو ب َ ] (ع اِ) انبوب . (منتهی الارب ). انبوب و میان دو پیوند نی . (ناظم الاطباء). انبوبة از انبوب اخص است ، و در صحاح آمده : «انبوبة هر آن چیزیست که بین هر گره باشد. ج ، اُنبوب ، انابیب ». (از اقرب الموارد).
انبوب الراعیلغتنامه دهخداانبوب الراعی . [ اُم ْ بُرْ را ] (ع اِ مرکب ) نوعی از ابرون است که حی العالم باشد و گویند بستان افروز را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). عصی الراعی . (مفردات ابن البیطار). مزمارالراعی . مسیح گفته : نوعی از حی العالم است و این درست است .(از مفردات ابن البیطار). و رجوع به حی العا
انبوب الملکلغتنامه دهخداانبوب الملک . [ اُم ْ بُل ْ ؟ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از ابرون است که حی العالم باشد و گویند بستان افروز را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). دمشقی گوید نوعیست از حی العالم . (از ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ، خطی ). و رجوع به انبوب الراعی و حی العالم شود.
انبوب الراعیلغتنامه دهخداانبوب الراعی . [ اُم ْ بُرْ را ] (ع اِ مرکب ) نوعی از ابرون است که حی العالم باشد و گویند بستان افروز را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). عصی الراعی . (مفردات ابن البیطار). مزمارالراعی . مسیح گفته : نوعی از حی العالم است و این درست است .(از مفردات ابن البیطار). و رجوع به حی العا
انبوب الملکلغتنامه دهخداانبوب الملک . [ اُم ْ بُل ْ ؟ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از ابرون است که حی العالم باشد و گویند بستان افروز را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). دمشقی گوید نوعیست از حی العالم . (از ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ، خطی ). و رجوع به انبوب الراعی و حی العالم شود.
انبوبهلغتنامه دهخداانبوبه . [ اَم ْ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) ماشوره را گویند و لوله ٔ آفتابه و مانند آنرا نیز گفته اند.(برهان قاطع) (آنندراج ). نائره ٔ آفتابه و ماشوره . (غیاث اللغات ). نائره ٔ آفتابه و مطْهَره و امثال آن . (شرفنامه ٔ منیری ). انبوب . لوله . (فر
انبوبةلغتنامه دهخداانبوبة. [ اُم ْبو ب َ ] (ع اِ) انبوب . (منتهی الارب ). انبوب و میان دو پیوند نی . (ناظم الاطباء). انبوبة از انبوب اخص است ، و در صحاح آمده : «انبوبة هر آن چیزیست که بین هر گره باشد. ج ، اُنبوب ، انابیب ». (از اقرب الموارد).
انبوب متفرعدیکشنری عربی به فارسیچند تا , چند برابر , بسيار , زياد , متعدد , گوناگوني , متنوع کردن , چند برابرکردن