اعلندیکشنری عربی به فارسیاگهي دادن , اعلا ن کردن , انتشار دادن , اخطار کردن , خبر دادن , انتشاردادن , اشکارکردن , مدرک دادن , اظهار کردن , شناساندن , علنا اظهار داشتن , جار زدن
حیهلنلغتنامه دهخداحیهلن . [ ح َی ْ ی َ هََ ل َ ] (ع اِ فعل )حیهل یعنی بشتابید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حیهل شود.
اعلونلغتنامه دهخدااعلون . [ اَ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اعلی . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). رجوع به اعلی شود.
اعلنکاسلغتنامه دهخدااعلنکاس . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) سخت سیاه شدن موی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سیاه سخت شدن . (المصادر زوزنی ). انبوه شدن و بسیار سیاه گردیدن موی . || مضطرب و متردد شدن . || انبوه و متراکم گردیدن شب . (از اقرب الموارد).
اعلنکاکلغتنامه دهخدااعلنکاک . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) بسیار گردیدن و فراهم آمدن موی . (از اقرب الموارد). بسیار گردیدن موی و فراهم آمدن : اعلنکک الشعر؛ بسیار گردید موی و فراهم آمد. (منتهی الارب ).
اعلنداءلغتنامه دهخدااعلنداء. [ اِ ل ِ ] (ع مص ) سطبر و پرگوشت گردانیدن شتر. (آنندراج ).سطبر و پرگوشت گردیدن شتر و سخت و استوار شدن آن : اعلندی الجمل ؛ سطبر و استوار... (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخت و استوار شدن شتر. (از اقرب الموارد).
اعلنباءلغتنامه دهخدااعلنباء. [ اِ لِم ْ ] (ع مص ) آماده ٔ جنگ گشتن خروس و برافراشتن موی را و آماده ٔ بدی گردیدن سگ . (آنندراج ). برافراشتن موی و آماده ٔ بدی گشتن سگ و خروس : اعلنبی الدیک او الکلب اعلنباءً؛ تنفّش شعره و تهیاء للشر. (از اقرب الموارد). آماده ٔ بدی و جنگ گشتن خروس و برافراشتن موی را
آشکارالغتنامه دهخداآشکارا. [ ش ْ / ش ِ ] (ص ، ق ، اِ) بی پرده . صریح : یکی بانگ برزد [ پلاشان ] به بیژن بلندمنم گفت شیراوژن دیوبندبگوآشکارا که نام تو چیست که اختر همی بر تو خواهد گریست . فردوسی .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خاندان اصلا ترسا بودند و گویند یونس معروف بلبابه بود و شغل حجامی داشت و بعضی گفته اند مادر ایشان لبابه نام داشت . ووفات
اعلنکاسلغتنامه دهخدااعلنکاس . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) سخت سیاه شدن موی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سیاه سخت شدن . (المصادر زوزنی ). انبوه شدن و بسیار سیاه گردیدن موی . || مضطرب و متردد شدن . || انبوه و متراکم گردیدن شب . (از اقرب الموارد).
اعلنکاکلغتنامه دهخدااعلنکاک . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) بسیار گردیدن و فراهم آمدن موی . (از اقرب الموارد). بسیار گردیدن موی و فراهم آمدن : اعلنکک الشعر؛ بسیار گردید موی و فراهم آمد. (منتهی الارب ).
اعلنداءلغتنامه دهخدااعلنداء. [ اِ ل ِ ] (ع مص ) سطبر و پرگوشت گردانیدن شتر. (آنندراج ).سطبر و پرگوشت گردیدن شتر و سخت و استوار شدن آن : اعلندی الجمل ؛ سطبر و استوار... (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخت و استوار شدن شتر. (از اقرب الموارد).
اعلنباءلغتنامه دهخدااعلنباء. [ اِ لِم ْ ] (ع مص ) آماده ٔ جنگ گشتن خروس و برافراشتن موی را و آماده ٔ بدی گردیدن سگ . (آنندراج ). برافراشتن موی و آماده ٔ بدی گشتن سگ و خروس : اعلنبی الدیک او الکلب اعلنباءً؛ تنفّش شعره و تهیاء للشر. (از اقرب الموارد). آماده ٔ بدی و جنگ گشتن خروس و برافراشتن موی را
فاعلنلغتنامه دهخدافاعلن . [ ع ِ ل ُ ] (ع اِ) در علم عروض نام رکنی است از بحور شعرکه مرکب است از یک سبب خفیف و یک وتد، و بحر متدارک از آن تنها تقطیع میشود و بحر مدید از آن و فاعلاتن و بحر بسیط از آن و مستفعلن . (فرهنگ نظام ). و رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم (بحر متدارک ) شود.